#روباه_سفید_پارت_37





نانا رومئو رو بغل گرفته بود اونم مدام گریه میکرد

_اینجا چه خبره؟

نانا براق شدتو صورتم

نانا:توگفتی ناخوناشو کوتاه کنن؟

_خب اره یه نگاه به ناخوناش بنداز نانا

نانا با عصبانیت بازوم رو گرفت واز اتاق برم بیرون وبردم تو اتاق کارم ودرو بست

نانا:ژولیت احمق شدی یا خودت رو به بازی زدی ها؟نمیدونی اگه ناخوناش رو کوتاه کنن خون میاد ها؟

_متاسفانه قبلا حیوون تو خونه نگه نداشته بودم

نانا عصبی تر شد

نانا:بهش نگو حیوون تو داری کمکش میکنی یا عذابش میدی ها؟ژولیت تو نمیخواد کاریش داشته باشی خب...خودم حواسم بهش هست فقط اذیتش نکن

_باشه باشه باشه مال خودت

romangram.com | @romangram_com