#روباه_سفید_پارت_14


_کله خر...

بعدم بلند شدم وشروع کردم به راه رفتن یکم راه رفتم ودور خودمون چرخیدم باید موقعیت رو بررسی کنم برگشتم سمت اتیش حالا اون کنار اتیش نشسته بود ونصفه شکلات کنارش بود کنارش میشینم وشکلاتو برمیدارم ومیزارم جیبم برا من گذاشته مطمئنم ولی ترجیح میدم براش نگهش دارم من یه ادم بالغم میتونم یک هفته چیزی نخورم ولی اون فقط یه بچس...بهش نگاه میکنم دور دستاش بخاطر طناب های دور دستش قرمزه چاقوم رو از جیبم در میارم ومیبرم سمت دستش میترسه ودستشو عقب میکشه

_نترس نمیخوام بخورمت

دستشو میگیرم وطنابو پاره میکنم بعد ولش میکنم شروع میکنه به ماساژ دادن دستش سرم رو میزارم رو پاهام خوابم گرفته...نمیخوام بخوابم ولی چشمام بسته میشه...

......

اروم چشمامو باز میکنم دوتا چشم بنفش کمرنگ جلومه با ترس خودمو عقب میکشم اونم باترس میره عقب میخواد فرار کنه با یه پرش میپرم روش وچاقومو میزارم زیر گلوش کلاهش میفته...از چیزی که میبینم خشکم میزنه...اون...موهاش...ازترس چشماشو بسته تک تک اجزای صورتشو نگاه میکنم موهای سفید یکدست لخت تا گردنش که روش تیغ خورده پوست فوق العاده سفید مثل مال من چشماشم که بنفش کمرنگ بود واز همه مهمتر دو تا گوشای رو کلش مثل گوش های روباه میمونه دستم رو به سمتشون میبرم ویکیشون رو لمس میکنم واقعی بنظر میرسه چاقوم رو میزارم زیرگردنش واروم به سمت بالا میرم معلومه خیلی ترسیده میلزره چاقوم رو میکنم زیر قلاده ومحکم به بالا میکشم قلادش پاره میشه...از روش بلند میشم به هوا میخوره ساعت طرفای4 صبح باشه به سمت روباه کوچولو برمیگردم...هه عجب اسمی روباه کوچولو...رو زمین نشسته تو بهته که نکشتمش

_یالا باید بریم

جلو تر از اون راه میفتم از صدای قدماش میفهم که داره همراهم میاد ارومتر راه میرم ...یه هو یاد شوکلات میفتم وایمیستم وبرمیگردم اونو وایمیسه میرم طرفش شکلات رو درمیارم ومیگیرم سمتش ...سرش رو به جهت مخالف تکون میده

_یالا بگیرش من نمیخوام

یکم تعلل میکنه اخر میگیرتش دوباره کلاهشو گذاشته سرش

_بریم

برمیگردم وراه میفتم از دور یه کامیون داره میاد میرم تو جاده خوب میدونم این عوضیا برای چی وایمیسن دکمه های جلوی لباسمو باز میکنم استینامم میکنم برمیگردم سمت روباهه


romangram.com | @romangram_com