#رخصت_پارت_37

دیشب تا صبح روپشت بوم تو سرمالرزیدم اما پایین نرفتم

نمیکشم سخت شده زندگی برام

ازجام پاشدم بدنم خشک شده بود از پله ها پایین رفتم اقام طبق معمول صبحونه میخورد

مامانمم چایی میریخت

داشتم بند کتونیامو میبستم مامانم:کجا مادر؟

چپکی نگاه کردمو وگفتم قبرستون !میای؟

سرشو پایین انداخت ومنم گفتم شب هم نمیام خونه ودیگه صداشون نیومد تو قاب در پشت بهشون واسادمو باطعنه به اقام گفتم اقاجون

وقت کردی یه دس به جای سیبیلات بکش یادت نره که مَردی

و رفتم بیرون و درو کوبیدم

روبه اسمون زیرلب زمزمه کردم الهی رخصت

امروز هم کلاس داشتم باس یه جوری تحمل میکردم

هرچند که اعصابم قمردرعقربه

_________

از در ورودی بدوبدوداخل رفتم

تاحالاشم دیرم شده کلی

تقصیر این خط واحد های بی صاحابه تا داغون نکن واموندشو راه نمیفته

کم مونده مسافر وجاساز کنن

توباکشون

درسالن رو هم رد کردم که

باصای یه نفرواسادم

اااااه اینقد از ادم پارازیت بدم میاد که نگووو

برگشتم طرفش ماازاین پسرای این ریختی نداشتیم لابد ورودی جدیده

باجذبه نگام کرد وخیلی شیک ومجلسی دوسه قدم جلو اومد

شیطونه میگه بزنم دک وپوزشو به هم بریزما میمون واسه من سوسه میاد وگارد جذبه میگیره

_نیازی شمایی؟

بیشعور احمق و نگاه کنا

_اولا که نیازی نه وخانم نیازی بعدم بتوچه چیکاره حسنی که میپرسی

ماه وستاره ام نداری رو دوشت که بگم آجانی

پسره یه چند دقیقه میخم شدزیرلب گفتم _قاچاقی نگاه نکن نمیشناسی(تیکه کلام داش اکل)

وبعد باحرص گفت

romangram.com | @romangram_com