#رخصت_پارت_21

_یه تومن که چیزی نیست

نگام به اسمون چرخید تودلم گفتم میبینی اوستا کریم داری ماجرا رو؟یه تومن دوماه سگ دوزدن منه ….واسع اینا پولی نیست

_مجبورم …..بحث مادرم درمیونه …..بابتش دنیاروهم میدم …..پیشنهاد نیست خواهشه ….میشه؟

برگشتم توچشاش نگاه کردم گریه میکرد

نگاموزمین دوختم ویه فکری به سرم زد

_خودم نیستم یکی از دوستام باشه اِشکل نداره

برق شادی دوییدتوچشاش وگفت نه فقط ادمی باشه که مادرم باخیال راحت….

براش سخت بود که بگه بمیره …..معلومه که سخته مامان من یه روز نباشه شب روزم مختلط میشه …..

شماره ی مهناز روگرفتم

_الووو ژووونم اجی

_اولا که ژونت بالا بیاد عین ادم بحرف دوما اجی باباته افتاد؟

_چیشده نانابازم افسار پاره کردی

_مهناز گند نزن تو اعصابم عین ادم بصحبت

_باشه سالار گوشم تا جهنم باهاته بفرما

_یه کاری دارم فیکس خودته هستی؟

_چه کاری؟

_یه شب نقش نامزد یه پسریو بازی کنی

_جووووون پسره چه شکلی هست؟

._ازاین خرپول های تیره

_مرگ مهناز

_مهنازبمیره راست میگم

_پدرسگ حالا من یه چیز گفتم توهم از خداته مابمیریم حلوامونو بخوری ها

_ههه مهی چی بگم به پسره هستی

_الان؟

_نه یکی دوماه پیش الان دیگه

_واااای بمیری ماهور من الان چجوری بابلمو بپیچونم

_باپیش گوشتی

_خفه شو فقط ادرس بده خود پسره رو ببینم

ادرس رو دادم واز پسره خداحافظی کردمو مسیر خونه رو درپیش گرفتم

توراه پله از ترس گیروپیچ های اکرم خانم کتونی هامو دس گرفتم واسته استه پله هارو بالا رفتم

romangram.com | @romangram_com