#رخ_دیوانه_پارت_94


واقعا هرکسی اینجا بود میگفت دختر دیوانه

نمیدونم چرا اینجا که هستم زمان زود میگذره

گاهی حس میکنم محمد به کسرا حسادت میکنه میگه تو اون دوست داری داری با خاطرات گذشته زندگی میکنی

دروغ نمیگه اما نمیتونم کسرا فراموش کنم

محمد میگه من حس میکنم خود منی انگار یک روز توی دو تا جسم و من این حس محمد در مورد کسرا و خودم دارم

باید دیگه برم بیشتر ماندن ینجا خطر ناک

با دلی پر درد سنگ قبر مزار ب*و*س میکنم شاید برای اخرین بار شاید این قدر تونستم مقاوم باشم که بیام بازم به اینجا تنها جایی که خودمم

جدیدا پر حرف شدم شاید بخاطر این تمرکز ندارم نمیدونم خودم دارم از این موضوع حرص میخورم

باید راه حلی پیدا کنم محمد استاد تمرکز و من همیشه تحسینش کردم

اما جدیدا بخاطر رابطه ما تمرکزش کمتر شده محمد عادت کرده به تنها بودن و حضور من باعث میشه نتون کنترلی داشت باشه روی ارامشش

انگار من زاده شدم ارامش همه بهم بریزم

محمد شاید دوست خیلی خوبی باشه اما نمیتونه همراه خوبی باشه


romangram.com | @romangram_com