رمان رخ دیوانه

#رخ_دیوانه_پارت_81

یک اشکالی که از این ادم ها فهمیدم این که این وقتی اعتماد میکنن حرف بزنن میترسن و برای این که یک جورایی پیش گیری کنن از این که کسی حرف نزنن قطع ارتباط میکنند

چند وقت پیش خبر رسید بهم

دوست دختر یکی از این افراد که فوق العاده وابسته پسر بوده

حتی بخاطرش خودکشی کرده بود

دختر خنگ بود البته

خوب اخ بخاطر همچین شخصیتی خودکشی میکننن البته من میگم خودشی میکنی برای کسی باشه که ارزش داشت باشه

به قول مامان جون برای کسی تب کن که برات میمیره

منم رفتم به این دختر گفتم این پسر چطور

اما خنده دار میگفت دروغ میگی تازه میگفت حسادت میکنی من ماندم حسادت به چی به خودش یا به اون دوست پسر نفهمش

بیخیال چند وقتی کیف های چرم دوباره میدوزم کارهای خودم دوست دارم حس خوبی بهم میده

اتفاق جدیدی که افتاد این که محمد احساساتش ابراز کرده راستش بعد شناخت چند سال میتونم بگم خوب

اما قرارشدبازم چند سال اشنایی باشه من به خانوادم گفتم پدرم تایید کرد و موافقت

اما محمد هنوز برای من همان دوست

romangram.com | @romangram_com