رمان رخ دیوانه

#رخ_دیوانه_پارت_75

این یعنی خلاف نطر من و استخاره بد امد و تار خریده نشد

ارتباط شخصیم با حامد کم رنگ شده یادم چند وقت پیش که با پدرش حافظ خوانی رفت بودیم تا یک شب طول کشید و رسوند البته به بابا سهیل گفت بودم

گفت بود حامدکنسرت داره

امروز کنسرت بماند چقدر ادییت شدم برای رفتن داخل

این که پدر بی فکر حامد نگفت بود بلیط ها باید از یک روز قبل خریداری میکردیم کنسرت خیلی خوبی بود موقع برگشت مادر حامد گفت بیا خانه ما

دوست حامد فرزان هم بود از تهران امده بود

استاد ویالون بود

این طور که فهمیدم با حامد از بچگی دوست بود و همسایه

ولی فرزان میره تهران با خانوادش

بالاخره حامد امد پریسا امد جمع خوبی بود

اما کاش خوب نبود هر خوبی اخر یک بدی پشت سرش کلا یاد گرفتم خوبی زیادی تلخی داره

داشتیم با فرزان تی وی میدیدم یک دفعه یکی از شخصیت های خننده دار فیلم دیدم کپی حامد بود

به فرزان گفتم شبیه حامد نیست جفتمون زدیم زیر خنده حالا نخند کی بخند

romangram.com | @romangram_com