#رخ_دیوانه_پارت_71

بالاخره با این فکر خیالات به خواب رفتم

نمیدونم چرا این کیان نمیاد کلاس والا قول داده بود بهم اموزش بده زده زیرش

البته مامان فهمید کیان از دوستان کسرا بود

این طور بهش گفتم که بخاطر علاقش به یک دختری امدبوده پیشم تا من واسته بشم نگاه توراخدا انگار من ریش سفید این پسرای ترشیدم

کلا هرجا کارشون گیر از بچگی میان سراغ من

امروز باید کجا برم ؟اهان امروز جمعه نبود هورا میرم کوه

با یک جهش میرم تا بابا دل بندم بیدارم میکنم بریم کوه

خداشکر سحر خیزم ساعت هفت بیدار شدم و دقیقا کوه این قدر نزدیک این خانه باباسهیل که با ده دقیقه پیاده روی میشه رسید

توی راه از بابا میخوام برام یک تار بخر میخوام موسیقی به صورت جدی شروع کنم همین طور که میریم با بابا سهیل اهنگ گل صد برگ استاد ناطری میخونیم

اندک اندک جمع مستان می‌رسند

اندک اندک می پرستان می‌رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان می‌رسند

romangram.com | @romangram_com