#رخ_دیوانه_پارت_64


از جلو کلیسا رد میشم تا برم پاساژ مریم فکر کنم حراج بهاره خوبی باشه

پاساژ مریم شاید پانصد متر کمتر با خانه قبلی باباسهیل و بابا کهن فاصله داشت باشه

دلم پر میزنه برای رفتن به انجا اما دیگه انجا خانه ما نیست حتی خانه کسرا هم دیگه نمیتونم برم

گاهی بعضی از دوستام که از دوستان خانوادگی بابا کهن میگن از عرش به فرش رسیدی

اما من همیشه میگم از اسب افتادم از اصل نیافتادم

من اگر حتی پیش خانواده بابا کهنم نبودم باز هم ارزشم پیش خانواده بابا سهیلم دارم

با ذوق زیاد یک پلاک حرف r میخرم میخوام بذارم پیش صلیب هدیه مادرم ون یکاد هدیه پدرم و پلاک گوی سنگ و شیشه کسرا

جالب همه چندتا دست بند دستشون میکننن من چند تا پلاک

گاهی دوستام میگن چرا صلیب پیش وین یکاد و من همیشه میگم مگه مسیح پیامبر خدا نبود مگه کتابش از طرف خدا نبود

خوب دیگه باید برم خانه تا همین حالا دیر کردم هر چند خانوادم عادت دارن به دیر امدن من اما بیشتر از ساعت ده به نطرم درست نیست دیگه کسرایی نیست که مراقبم باشه

اه خدایا چرا گرفتیش ازم مگه من بندت نبودم

همین طور که راه میرفتم تا به ایستگاه برسم اهنگ مثل بچگی امین تکرار میکردم


romangram.com | @romangram_com