#رخ_دیوانه_پارت_32


ریحان تو میدونی چرا این اتفاقات برات افتاده ؟

نه نمیدونم هیچ وقت نپرسیدم یک چیزایی یادم بهادر به بابام میگفت فرمانده اما نمیدونم برای چی این طوری حرف میزد با خودم گفتم بابا حتی توی جنگ فرمانده نبوده که بهش میگفت فرمانده راستش نمیخوام بابا سهیلم ناراحت کنم با سوال پرسیدنم

دوست داری بدونی چرا به بابات فرمانده میگفت

خوب اره یکی از سوالات بزرگ زندگیم اما ترسم از این اگر بفهمم دردسرام بیشتر بشه

نگران نباش خوب نقاشی من تمام خانم شاگرد

بلند میشم حتما تاحالا داشت شوخی میکرده فکر نکنم بتون چهرم به این سرعت بکش اما واقعا با دیدن چهره کشیده شدم زبانم بند امد واقعا تونست

چطور ممکن اگر کجا یادگرفتی به این خوبی بکشی؟

فکر کردی کسرا از کجا استادعالی برات پیدا میکرد چطور راحت اشکالاتت میگرفت من سالها قبل نقاشی میکردم خوب نطرت چی بشی شاگرد کوچولو من منم استادت توی این جلسات سوالات بی اندازت جواب بدم

معامله خوبی بود فقط میمون رضایت بابا سهیل

اوه ریحان چقدر فکر میکنی تو پیش مساحی رفتی حالا بابات یعنی با من موافق نیست

اوه اسم اون اعصاب قورت داده نیار همش گیر بود بلد بود فقط دخترا مسخره کنه تازه به عطرا شیرین حساس بود

حقتون یک پسر خوش تیپ که میبینید چشاتون میشه فانوس البته جدا از تو .


romangram.com | @romangram_com