#رخ_دیوانه_پارت_2


با این تصورش لبخند رو لبم اومد یک لیوان قهوه ریختم رفتم روی صندلی معلق نشستم این صندلی خود کسرا طراحی کرده بود وساختش برای من چون خیلی تاب دوست داشتم میخوام مرور کنم گذشته دور و گذشته نزدیک باید برگشت به سالیان قبل قبل سال1997 میلادی درست روز 4فوریه یک عصر جمعه دلگیر زنی حامله با فشار بالا هفت ماهه هیچ دکتری حاضر نیست عمل سزارین انجام دهد تا این که دکتری قبول میکند میگوید فرزند مرده فقط بتوان جان مادر را نجات داد اما در کمال نا باوری بعد از چهار ساعت دختری به دنیا میاد سه سال میگذره ریحان میشه عزیز دردانه فامیل توی یک روز گرم خردادی خانه کناری خانه اقای نکونام فروخته میشه و یک خانواده چهار نفری اهوازی همسایه اقای نکونام میشن ناتاشا همسر سهیل برای خوش امد گوشی به همراه ریحانه به خانه همسایه رفت توی همان نگاه اول مهر ریحان به دل مهیا نشست یاد دختر 3 ساله خودش افتاد که شش ماه پیش از دستش داده بود ریحانه قریبی نکرد راحت توی بغل مهیا رفت همین طور که ریحان بغل مهیا حرف میزد کسرا 12 ساله امد داخل مامان خانم مامانی کجایی و با دیدن دختری که بغل مادرش بودیک دقیقه فقط دخترک نگاه کرد ناخوداگاه به طرفش رفت ودخترک توی بغلش گرفت و صدای مادرش توی گوشش پیچید کسرا تا هستی همراهش باش ریحان دیگه نمیشد توی خانه اقای نکونام پیدا کردمخصوصا این که یک سال بعد ناتاشا فرزند پسری به دنیا اورد ریحان فقط با کسرا و مهرزاد بود هیج جا تنها نبود و کم کم ریحان بزرگ تر میشدحالا کسرا پانزده ساله بود ریحان شش سال کسرا موفق شد همان سال دیپلمش بگیرد و در رشته مورد علاقه اش به دانشگاه برود

به پیش نهاد کسرا ریحان نقاشی و خطاطی زیر نظر چند استاد خوب اموزش میدید کسرا میگفت اینده ریحان یعنی احساس یعنی روح

هیچ وقت نمیشد ریحان خواسته ای داشت باشه کسرا بر اورد نکند

ریحان شده بود قسمی از وجود کسرا حس تعلق به ریحان داشت

توی خیالات خودم بودم که صدای زنگ در باعث شد از فکر بیام بیرون تعجب کردم کسی نمیدونست من خانه کسرام گیج شدم

دکمه تصویر زدم نمیدونم چرا دلم میخواست الان در باز نکنم تا شاید توهینی نکنم اما چه کنم که پشت سر هم زنگ میزد پانچو مشکیم پوشیدم همراه شالش یاد کسرا افتادم همیشه میگفت ریحان مشکی نپوش میگفت من رنگ قرمز دوست دارم شاد باش همیشه

یادم یک بار که مانتو مشکی خریده بودم با این که خیلی دوستش داشتم اما انداخت دور من باهاش حرف نمیزدم چون نمیتونست تحمل کن قهر و دوریم برام همان مدل مانتو با رنگ روشن خرید

درو باز کردم ،بفرمایید؟

کسرا کجاست؟

یادم نمیاد اقای شیرازی برای شما کسرا باشه

برو کنار ببینم دختره دختر گدا

خندم گرفت به چیش مینازید


romangram.com | @romangram_com