#رخ_دیوانه_پارت_13
از اتاق میام بیرون همه نگاه ها به سمت من با همان غرور همیشگیم میرم سمت مامان مهیا
مامان خانمم من باید برم
کجا دخترم تو تازه اومدی میرم هتل تا مراسم هستم بعدمراسم میرم اصفهان
مگه من میذارم بری این چه حرفی میزنی ؟
نه مامان ایجا زیر این نگاه ها معذبم حالا خیلی چیزا فرق کرده این که همه من به چشم خواهر کسرا نمیبینن من به چشم معشوقه کسرا میبینن
چی میگی ریحان تو همیشه دختر این خانه بودی و هستی .
در هر صورت ممنون مامان بعد صورتش بوسیدم به طرف در حرکت کردم
مهرزاد داداشی من میرسونی یک هتل
کجا میخوای بری ریحان اونم تنها ؟
مهرزاد جان روی اعصابم نرو میبریم یا خودم برم ؟
مهرزاد من منی صبر نکردم چیزی بگه از ساختمان خارج شدم خوش بختانه خونشون نزدیک خیابان بود
در بست یک تاکسی نگه داشت
قصدم این نبود هتل برم البته ارزش نداشت چون من سنم کمتر هجده بود مجرد بودم
romangram.com | @romangram_com