#ریما_پارت_53
با تته پته گفت:چی..چی شده ...رایان؟حا..حالت خوبه؟
رایان:ن..هیع....نچ!
ریما:تو چت...
نذاشتم ادامه بده!خم شدم روش و لبمو گذاشتم رو لبش!به محض تماس لبامون آتیش گرفتم.اول چند تا بوسه ی کوچیک از لبش گرفتم ولی تشنه تر شدم.دو طرف صورتشو گرفتم و با ولع شروع کردم به بوسیدنش.نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم!یه لحظه چشمامو باز کردم که دیدم مبهوت داره نگاهم میکنه...یه ذره دقت کردم...آره؟هه هه!چشماش یه ذره خمار شده بود!یعنی..اونم میخواد؟با ذوق چشمامو یستم و با ولع بیشتری بوسیدمش!نفس نفس میزدم ولی نمیتونستم ولش کنم!تشنه بودم..خیلی...خیلی زیاد!دستامو تو موهاش فرو کردم و لباشو با حرص بیشتری خوردم.بوسه ی طولانی و نفس گیری بود!سرمو که بلند کردم به نفس نفس افتادیم.زل زدم تو چشمای خوشکلش.با لذت لبخند زدم و دوباره لبامو گذاشتم رو لباش. هنوز شروع نکرده بودم که هلم داد عقب!
ریما:نه!رایان ...تو مستی..حالیت نیست..برو کنار!
خورده بود تو پرم ولی نمیتونستم به این زودی لو بدم که مست نیستم.
دوباره نیشم رو باز کردم و گفتم:چی...هیع..چی رو حالیم نیست؟من...میخوام!
سریع لباشو با لبام قفل کردم.چنبره زدم روش و با حرص بیشتری لباشو خوردم.تو کفش بودم که یهو با تموم توانش هلم داد عقب.
سریع از رو تخت بلند شد و گفت:تو...حالت خوب..نی..نیست!الان به رامتین میگم بیاد ببرتت.
سریع رفت بیرون!خودمو با حرص کوبیدم رو تخت.چند بار لبشو بوسیدم ولی یه بارم همراه نشد!نخواست!چیزی نگفت ولی نخواست!
**************************************************
ریما**
سریع اومدم بیرون و تکیه دادم به در.نفس نفس میزدم...بازم همون اتفاق!چرا هر وقت مست میکنه میاد سراغ من؟خب دیوانه تنها دختر اطرافش تویی دیگه!نمیتونه بره یکی از پسرا رو ماچ کنه که!ولی...خب پریما که بود!از اول مهمونی خوب بهش چسبیده بود که!وقت عشق و حال شد اومد سراغ من؟شانس آورد مست بود وگرنه..وگرنه!اه!کلافه یه دست به پیشونیم کشیدم و نفسمو فوت کردم بیرون.هنوز تو همون حالت بودم که یه نفر زد رو شونم.هل شدم،اومد یه سمتی در برم که با دماغ رفتم تو در!
ریما:آخ!
رادین:ریما!ریما حالت خوبه؟
برگشتم دیدم رادین نگران زل زده بهم.
romangram.com | @romangram_com