#ریما_پارت_33


رایان:صبح بخیر آبجی خانوم.

اینو گفت و رفت پیش پسرا.پس خدا رو شکر چیزی یادش نیست!بعد صبحونه رفتیم بیرون و تا غروب گشتیم و خرید کردیم.جلوی یکی از ویترینا یه لباس چشمو گرفت.ولی متاسفانه از اون دسته لباسا بود که یه دختر فقط میتونه برای شوهرش بپوشتش!در عین زیبایی و شیک بودن هیچی نداشت!یه دکلته ی قرمز تا روی رون که از پشت تا روی باسن باز بود!قرمز آتیشی بود و پر اکلیل.در عین سادگی خیلی شیک وخوشکل بود...ولی لختی بود افتضاح!تازه خیلیم نازک بود!دار و ندار رو میریخت بیرون!خیلی خوشم اومد ولی وقتی نمیتونستم بپوشمش به چه دردم میخورد؟اومدم برم که رایان گیر داد تو از یه چیزی خوشت اومده!منم برای اینکه بیخیال بشه رفتم تو و یه ماکسی شیک و نقره ای خریدم.خدا رو شکر خر شد!کی میگه دخترا عشق خریدن؟این چندتا 5 برابر من خرید میکردن!غروب رسیدیم هتل و چون هیچکس احساس خستگی نمیکرد برای شب بلیط گرفتم.اینا مثلا سرحال بودن،همچین هواپیما پرید بیهوش شدن!فقط خدا میدونه من از دست این 6 تا چی میکشم!!

رایان**

رایان:رامتین اون آهنگه که دیروز اسمشو بهت گفتم واسم بلوتوث کن.

رامتین:گم شو بابا!میخواستی کالیبر رو تنگ کنی و خودت بری بگیری؟

رایان:نگرفتی؟

رامتین:چرا گرفتم ولی به تو نمیدم!

رایان:رامتین چنس بازی رو بذار کنار.یه آهنگه!مگه چقدر وقت صرف دانلود کردنش کردی؟

رامتین که داشت با گوشیش ور میرفت با حرص گفت اه چقدر حرف میزنی!نمیذاری بشنوم تو اتاق چه خبره!

با خنده گفتم:چقدر فوضولی تو!روشن کن بلوتوثت رو!

رامتین:مال من روشنه.روشنه؟

رایان:آره بده.

رامتین:این...

یهو در اتاق باز شد و یکی از محافظا که اسمش تقی بود و من کلی بااسمش حال میکردم اومد بیرون.

تقی:رامتین بیا تو رئیس کارت داره.آقا رایان رئیس گفتند به شما بگم خودتون تشریف ببرین واسه ناهار،ممکنه کارشون طول بکشه.

رامتین:چرا آقا رایان،رامتین؟من آقا نیستم؟

romangram.com | @romangram_com