#ریما_پارت_161
با استرس خیره شدم بهش....با دیدن علامت مثبت شروع کردم به جیغ کشیدن!صدای رایان از پشت در میومد که نگران هی میپرسید چی شده؟چرا جیغ میزنی و....
با شادی درو باز کردم و بدو رفتم تو بغل رایان که نگران پشت در بود!
رایان با خنده بغلم کرد و شاد گفت:این یعنی مثبت دیگه؟
با ذوق سرمو تکون دادم و خندیدم.
رایان سریع خم شد و یه بوسه از لبام گرفت و گفت:دیگه اینجوری نگام نکن تو جمع بچه داریم من رو خودم کنترل ندارم!
با شادی جیغ کشیدم و گفتم:باید بگیم...بریم به پسرا بگیم!
رایان بلند خندید و گفت:معمولادخترا این جور مواقع خجالت میکشن!
گیج گفتم:چرا باید خجالت بکشم؟
رایان:حس نمیکنی ما هنوز تو دوران نامزدی هستیم و عروسی نگرفتیم؟
وای خدا جون راست میگه!لپام گل انداخت و سرمو انداختم پایین!
رایان بلند خندید و چونمو گرفت و سرمو بلند کرد.
رایان:دیگه کاریه که شده!بریم!
سریع ازش جدا شدم و با نگرانی گفتم:کجا؟
رایان همونجور که سعی میکرد نخنده گفت:بریم به پسرا بگیم دارن دایی و عمو میشن دیگه!راستی خوشبحال بچمون!چقدر کس و کار داره!
با خجالت عقب کشیدم و گفتم:نه...نه نمیام!
رایان خبیث خندید و گفت:چرا....میای!
romangram.com | @romangram_com