#ریما_پارت_156
ریما:همشون آمادن؟
رضا:بله رئیس!
ریما:نمیخوام هیچ نقصی تو کارشون باشه...دو روز دیگه هم به آموزشیشون اضافه کن!تمرینا رو سخت تر کن!
رضا:بله رئیس.
ریما:میتونی بری.
رضا که رفت منم رفتم یه سر به پسرا بزنم تا ببینم وضعیت اونا چه جوریه.نزدیک باشگاه که شدم سر و صداشون واضح میرسید.آروم وارد باشگاه شدم.چندتاییشون دو به دو مبارزه میکردن و بقیه داشتن با جاناتان و فرانک تمرین میکردن.رفتم یه گوشه و بهشون چشم دوختم.
جاناتان:همگی!تمرین کافیه!وقت مبارزست!بیاین بالا ....سامیار و رامتین.
سامیار یه ذره غر غر میکرد ولی رامتین شنگول بود!خوب میدونستم اصلا دوست نداره رغیبش رایان باشه!تو 10 دقیقه رامتین،سامیار رو شکست داد.با لذت بهشون خیره شدم...درست چیزی که میخواستم...آمادن!آخر از همه رایان رفت تو رینگ.این قانون جان بود! قوی ترین رو نگه میداشت آخر و یک نفر باید برای مبارزه باهاش داوطلب میشد و اگه کسی داوطلب نمیشد انتخاب به عهده ی خود مربی بود.طبق انتظارم هیچ کس حاضر نشد با رایان مبارزه کنه!
جان عصبی گفت:یا خودتون داوطلب میشین یا همتون رو مجبور میکنم باهاش مبارزه کنید!یالا!کسی نیست؟
از ته سالن بلند گفتم:من هستم!
همه متعجب برگشتن سمتم.آروم رفتم سمتشون.
به چهره های متعجبشون لبخند زدم و گفتم:من حاضرم باهاش مبارزه کنم!
رایان با اعتراض گفت:قبول نیست!تو جزو لیست مبارزا نبودی ریما!
میدونستم الان خستست و توان مبارزه با منو نداره ولی .....باید...باید قوی تر از این حرفا باشه!
ریما:نبودم ولی حالا هستم!زودباش!یالا.
کتمو درآوردم و با تاپ و شلوار لی رفتم تو رینگ.همه ی پسرا سوت میزدن و تشویقم میکردن،این وسط فقط رایانم حرص میخورد!
romangram.com | @romangram_com