#ریما_پارت_133
رایان:منم یه برنامه واسه این آشغال مینویسم بذار رو این باهم اجراش کنیم طرفو با خاک یکسان کنیم!
ریما:عزیزم تو به خودت زحمت نده!براشون بدنقشه ای دارم!کسی که بخواد چه از نظر روحی چه جسمی به سوژه ی من آسیب برسونه با من طرفه!
رایان:راستی ریما از اشکان چه خبر؟یه ماه و خورده ای میشه خبری ازش نیست!
ریما:نمیدونم!خبر جدیدی بهم نداده ولی کاملا بهش اعتماد دارم!کاری خلاف میل من انجام نمیده!
رایان:ریما...خودت میگی حتی به چشم و عقلتون هم اعتماد کامل نکنین پس...
ریما:گفتم بهش اعتماد دارم!
رایان:باشه عزیزم!الان انقدر پشیمونم چرا بجای اشکان نرفتم!یه ماه مرخصی و دو میلیارد پاداش چیز کمی نیست!
ریما:اول نه اینکه تو درآمد ماهانت کمتره؟دوما تو اگرم میخواستی نمیذاشتم بری!
شیطون گفت:چرا خوشکلم؟
ریما:خودت میدونی که هم مدت سفر زیاد بود هم ریسکش!
ابروشو انداخت بالا و گفت:و تو نه طاقت دوریش رو داشتی نه جرات ریسکش!اوهوم؟
اون یکی دستم هم دور گردنش حلقه کردم و عاشقانه تو چشماش زل زدم و آروم گفتم:دقیقا!
لباش از شادی باز شد و یه لبخند خوشکل زد!آروم سرمو بهش نزدیک کردم و آروم و عمیق بوسیدمش!
بعد یه بوسه ی طولانی کشیدم عقب.چشماش بدجور خمار شده بود!
با چشمای خمار و لبخند نصفه و نیمش بلند شد و رفت سمت در!
با تعجب نگاش کردم!امکان نداره رایان به این زودی سیر بشه!جلوی چشمای متعجبم درو قفل کرد و کلیدشو انداخت گوشه ی اتاق و با نیش کج و کوله برگشت سمتم!
romangram.com | @romangram_com