#ریما_پارت_121


چشمامو بستم و عمیق بوسیدمش...

تا حالا کسی رو نبوسیده بودم ولی انگار اونقدرا هم ناشی نبودم!

لبمو ملایم از روی گونش تا گردنش کشیدم و سرمو فرو کردم تو گردنش و یه بوسه ی عمیق از گردنش گرفتم.حرکاتم دست خودم نبود!با هر بوسه ای که ازش میگرفتم تموم تنم گر میگرفت!

خودمو کشیدم روش..روش خوابیدم و عمیق و خیس لباشو بوسیدم!

نیکا حالش خرابتر از من بود...

هر دومون نفس نفس میزدیم و تو اوج گرما و لذت بودیم که یهو در باز شد و مانی اومد تو!

مانی:اسی داری پرونده ها رو پاک نویس میکن....

تا ما رو تو اون وضعیت دید پقی زد زیر خنده و پشتشو به ما کرد!

مانی: اُه اُه شرمنده!نمیخواستم بد موقع مزاحم شم!

ریز خندید و رفت بیرون و درو بست!

هنوز رو نیکا بودم و لبام رو قفسه سینش بود...یهو عین برق گرفته ها نشستم سر جام!

یعنی خـــــــــاک تو سر بی جنبه ی ندید بدیدت کنم!یعنی چی دو ساعت رو دختر مردم آوار شدی و داری لب و لوچشو میکنی؟

نیکا هم هل شده بود و میخواست یه جوری در بره ولی نمیتونست!رو پاهاش نشسته بودم و هیج جا نمیتونست بره!

نه اون زبونش میچرخید که بگه پاشو نه من ذهنم یاری میکرد که بلند شم!فقط عین دو تا کودن زل زده بودیم به هم!بعد چند ثانیه انگار تازه ذهنم راه افتاد و سریع از رو پاش بلند شدم و اونم که انگار منتظر همین کارم بود سریع بلند شد!یهو خم شد رو زمین و سریع پرونده هاشو برداشت و رفت بیرون...بعد چند ثانیه منم رو تخت ولو شدم!

اوففففف!داشتی چه غلطی میکردی پسر؟بعد چند ثانیه مانی خندون و با نیش باز پرید تو اتاق!تا منو وارفته رو تخت دید زد زیر خنده!

جنان قهقهه میزد که گفتم الانه واحد بالایی و پایینی بیان دهنمونو آسفالت کنن!

romangram.com | @romangram_com