#ریما_پارت_119


از عصبانیت نبض گردن و شقیقم میزد،نفس هام تند شده بود!

با ترسناک ترین چهره ای که از خودم انتظار داشتم نگاش کردم و زمزمه کردم:من هرکاری بخوام میتونم انجام بدم!میخوای یه چشمش رو ببینی؟

معلوم بود بیشتر از کپنش ترسیده و تو مرز سکته ست و این از رنگ و روی پریدش معلوم بود ولی با این حال لرزون گفت:تو هیچ غلط....

نذاشتم جملش رو تموم کنه!با حرص لبامو گذاشتم رو لباش و با خشونت بوسیدم!نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم...فقط برام مهم بود که بفهمه من هر کاری بخوام میتونم انجام بدم!

بعد چند ثانیه از شوک دراومد و خواست عقب بکشه که با خشونت دستامو فرو کردم تو موهاش و نذاشتم بکشه عقب!

فقط و فقط میخواستم بترسونمش که انگاری موفق هم شدم!تو چشماش ترس رو میدیدم!با خشونت لبشو محکم گاز گرفتم و کشیدم عقب.

نفس نفس زنون زل زدم بهش و گفتم:با..بازم میگی نمیتونم هرکاری دوست دارم بکنم؟مطمئن باش پا رو دمم بذاری بدتر از این حرفا سرت میاد!مفهوم شد؟

با ترس آروم سرشو تکون داد.لباش هنوز نیمه باز بود و با ترس و تعجب زل زده بود بهم!

با تمسخر و پوزخند گفتم:همتون همینین!تا زور بالا سرتون نباشه حرف گوش نمیدین!هه!همه ی دخترا همینین!فقط هارت و پورت دارین و تو عمل هیچ غلطی نمیتونین بکنین!همتون...

نیکا:خفه شو!توی عوضی حق نداری بهم توهین کنی!

دوباره داشت عصبیم میکرد!

سانیار:تا روی سگمو بالا نیاوردی بگو غلط کردم تا به غلط کردن ننداختمت!

با حرص گفت:تا امروز که روی خرت بالا بود!حالا روی سگتو بیار بالا ببینیم چه خبره!

فقط نگاش کردم!عصبانیت تو نگاهم موج میزد!آروم سرمو بردم جلو و کنار گوشش زمزمه کردم:بگو غلط کردم!

با ترس گفت:م..من..بمیرم هم همچین چیزی رو نمیگم!تو فقط یه تیکه آشغالی!

خون جلوی چشمامو گرفت!

romangram.com | @romangram_com