#ریما_پارت_108


عینک آفتابیم رو یه ذره رو صورتم جابجا کردم و لم دادم به صندلی.پسرا تو آب بودن و داشتن تو سر و کله ی هم میزدن و بازی میکردن!

هر کی میدیدشون فکر میکرد یه اکیپ جوونن که مسن ترینشون 26 سالشه اومدن شیطونی!

هیچ کس مطمئنا باورش نمیشه که من 27 سالمه و پسرای شیطون 35 به بالام رو آوردم گردش! رایان مدام از تو آب بهم اشاره میکرد که برم پیششون ولی من ترجیح دادم خودمو بزنم به اون راه!اصلا دوست نداشتم برم تو اون آب کثیف وپر از میکروب!چشمامو بسته بودم و داشتم از نسیمی که میپیچید تو موهام لذت میبردم که یهو رفتم رو هوا!چشمامو باز کردم که دیدم رایان منو گذاشته رو کولش و بدو بدو داره میره سمت آب!

جیغ زدم:رایان خیسم کنی میکشمت!

رایان بدون توجه به تهدید من کار خودشو کرد و منو انداخت تو آب!

با حرص اومدم رو آب و یه دستی به صورتم کشیدم!دیدم پسرا دورم حلقه زدن و خبیث نگام میکنن!این مارمولکا باز چه نقشه ای دارن؟تا اومدم دهن باز کنم منو عین توپ پرت کردن هوا!یه جیغ کشیدم و منتظر شدم تا پشتم در اثر برخورد با آب داغون شه که مماس با آب گرفتنم!

با حرص جیغ زدم:کره خرا زورتون به من میرسه؟ولم کنین!

عین بچه های مهد خندیدن و دوباره عین گونی سیب زمینی پرتم کردن هوا!عین چی از حرص خوردن من غش غش میخندیدن و شعر یه توپ دارم قل قلیه رو میخوندن!خدایا گناهم چیه که گیر اینا افتادم؟

عین ننو منو تاب میدادن و مثل عقب مونده ها میخندیدن!

فقط من پام برسه تهران همشون یه هفته تو تنبیهن!بعد از اینکه کلی باهام بازی کردن رضایت دادن ولم کنن.رفتم زیر آفتاب تا یکم خشک شم.اون ورپریده ها هم تک تک چکه کنون اومدن بیرون.

خواستن برن تو ویلا که گفتم:تا خشک نشدین حق ندارین برین تو!

همشون غرغر کنون اومدن رو ماسه ها ولو شدن!

رایان خودشو انداخت تو بغلم و سرشو گذاشت رو پام و با نیش باز چشماشو بست.خندیدم و آروم زدم رو پیشونیش.بعد چند ثانیه رادین هم اومد سرشو گذاشت رو اون یکی پام.موهاشو نوازش کردم و پیشونیش رو بوسیدم.رایان با چشمای بسته اخماش رفت تو هم!خندیدم و پیشونیه رایانم بوسیدم.یهو دیدم رادمتین بدو بدو داره میاد سمتمون.

رامتین:منم...منم میخوام!

متعجب زل زدم بهش.قیافه ی متعجب رو که دید پکر شد!

ناراحت گفت:همین کارا رو میکنین که جوون مردم میره معتاد میشه!

romangram.com | @romangram_com