#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_1

مقدمه:



به نام کردگارِ هفت افلاک.

که پیدا کرد آدم، از کفی خاک.

الهی، فضلِ خود را یار ما کن.

ز رحمت، یک نظر در کار ما کن.

تویی رزّاقِ هر پیدا و پنهان.

تویی خلاّقِ هر دانا و نادان.

زهی گویا ز تو، کام و زبانم.

تویی هم آشکارا، هم نهانم.

چو در وقت بهار آیی پدیدار.

حقیقت، پرده برداری ز رُخسار.

فروغ رویت اندازی سوی خاک.

عجایب نقش ها سازی سوی خاک.

گُل از شوقِ تو خندان در بهار است.

از آتش رنگ‌های بی شمار است.

هر آن وصفی که گویم، بیش از آنی.

یقین دانم که بی شک، جانِ جانی.

نمی دانم، نمی دانم الهی.

تو دانی و تو دانی آنچه خواهی.

#عطار_نیشابوری

romangram.com | @romangram_com