#رج_زدن_های_زندگی_پارت_85
عجيب تر از ظاهرش سنگيني نگاهش بود ...يعني منو ميشناسه؟نکنه سورج راجع به من باهاش حرف زده؟ ...
دوبار تق تق اون پاشنه ها...خانمه با نگاهش منو له کرد ورفت ...اره رفت وعطر م*س*ت کننده اش رو يادگاري براي هممون به جا گذاشت تا دوباره يه سوال يه مجهولي توي ذهنمون باقي بمونه ...
اين خانوم واقعا کي بود ؟.....
============
زجر بند بند تنم
*********
دفتين ومحکم روي گره ها ميکوبم ..عصبانيم ...خيلي عصباني ...تامرز جنون عصبانيم ..
يعني همه اش رويا بود؟ ..خيال خام؟ ..وهم؟ ...تصور غير واقعي ...؟قرمز شدم ودارم کم کم کبود ميشم ..
يعني همه اش چرت بود؟ ..تمام اون سر به زيري ها... تمام اون خوش خدمتي ها ...
يعني من اينقدر احمقم که فرق نگاه ها رو متوجه نشم ...؟اينقدر خامم که ندونم کدوم دست پر مهرِ وکدوم دست نانجيب ...؟
romangram.com | @romangram_com