#رج_زدن_های_زندگی_پارت_70
-دستت درد نکنه ..
دستم رو ميکوبم روي دهنم ...کم کم دارم ديوونه ميشم ..توَهُم وجود توحيد هرروز پررنگ تر از قبل رو زندگيم سايه انداخته ودست از سرم بر نميداره ...
نميدونم اسمشو چي بزارم ....علاقه ..عشق ...عذاب وجدان کشتن يه ادم ...
نميدونم اسمش چيه ....هر چي که هست.... خواب شب وروزمو ازم گرفته ...خورد وخوراکم رو ازم گرفته وهيچ ارامشي برام نذاشته ...
عين يه عاشق بی دل ....مدام دارم گره ميزنم وخاطرات توحيد رو خواسته وناخواسته رج ميزنم ...
ميگم خواسته وناخواسته ....به خاطر اين که يه وقتهايي از ته دل ه*و*س بودنش رو.... ه*و*س ماندني گفتنش رو... ه*و*س خيره شدن به من هاش رو ....ميکنم و
يه وقتهايي هم... دوست ندارم به هيچ عنوان ياد گذشتهءاز دست رفته و....داغ نبود توحيد و....عذاب وجدان مرگش بيفتم ...
توحيد بيا و خاطراتت رو با خودت جمع کن وببر ...من ديگه تاب زندگي با اين همه درد رو ندارم ....
تو که ميگفتي دوستم داري ....تو که ميگفتي خاطرم رو ميخواي پس چرا مدام ومدام داري ازارم ميدي؟ ...
من ديگه نميتونم توحيد ...تروخدا منو با غمهام تنها بزار ....
بوي بهشت
romangram.com | @romangram_com