#رج_زدن_های_زندگی_پارت_18
-باشه برو تو ...
ميرم سر دار ...يه نگاه ديگه ..البته اينبار بي حوصله ...
واي خيليش مونده ...ومصطفاي بي شرف همش سه ماه وقت داده ..
قيچي رو بر ميدارم وپرزهاي اضافه رو ميبرم ودوباره يه تيکه نخ ...يه گره ..يه برش ...
دستم راه افتاده وميتونم در عرض چند ثانيه ده ها گره بزنم به اين تارهاي سفيد بي کسي ....
-ماندني.... نون ها رو گذاشتم رو پله ها ...سرد نشه ...
-دستت درد نکنه ...
اخرين گره رو ميزنم وميرم سراغ نون ها ..بلندشون ميکنم وهمزمان يه تيکه رو توي دهنم ميچپونم ...چه ل*ذ*تي داره خوردن همين يه تيکه نون ...
نگاهم به زير نون ها مييوفته ...يه بسته پماد زير گرماي نون جا خوش کرده ....
نگاهم به در اطاقش گير ميکنه ...پرده تکون ميخوره ...ومن لبخند ميزنم ..لبخند شفاف توحيد رو حتي از پشت شيشه هاي غبارگرفته هم ميشه تشخيص داد ...
کاش ميديدم چيست ؟
انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست ...
romangram.com | @romangram_com