#رج_زدن_های_زندگی_پارت_16

آخ دستم بريد...انگشتم رو به دهن ميبرم ..خون رو ميمکم وبازهم يه گره.... البته به سختي... يه برش ...انگشتم ميسوزه ...ولي بازهم يه گره ...

-ماندني... ماندني ؟

صداي توحيد....سر بر ميگردونم... تو پائين ايوون وايساده وزل زده به من ...ازهمونجا تا کمر ميچرخم وميگم

-ها ؟چيه ؟

-دارم ميرم نون بخرم ...نون داريد ؟

-سر بر ميگردونم ...

-مامان نون داريم ؟

-توحيدِ؟

-آره ..

-بهش بگو سه تا بخره ...خاش خاشي باشه ها ...اينم پول ...

پول رو از دست مامان ميقاپم ...روسريم رو سفت تر ميکنم

-دستت درد نکنه توحيد... سه تا هم براي ما بخر ...


romangram.com | @romangram_com