#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_68
یسرا:باشه بخر ولی سام کارش حرف نداره
_کارش حرف نداشته باشه یا داشته باشه دیگه بهت اجازه نمیدم بری اون پایین
انقدر قاطع و محکم حرفمو زدم که دیگه هیچی نگفت
به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ده و نقم بود
_خب من دیگه برم توام بگیر بخواب
خداحافظی کردم و اومدم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم
خسته بودم چشمام درست نمیدید خوابم میومد
به سختی خودمو رسوندم خونه همین که رسیدم یک راست رفتم بالا و با همون لباس بیرون ولو شدم رو تخت کمتر از پنج مین خوابم برد
از زبان یسرا
اه پسره دیوونه میگه نمیزاره مم برم پیش سام اصلا تو چیکاره ای چه جوری میخوای جلوی منو بگیری
حیف که نمیتونم کارای و محبتایی که درحقم کردی و نادیده بگیرم وگرنه همون لحظه میزدم دندوناتو خورد میکردم
اوووف بیخیال باوا
دلم از اون خوراکی های خوشمزه و ترش میخواد اسمش چی بود؟
اوووم اها آلو واقعا خوشمزه بود یا اون شکلاتای تلخ و شیرین یاد شکلاتایی که گذاشتم زیر تخت افتادم
رفتم و ملافه رو کشیدم کنار رو قوطی شکلاتارو اوردم بیرون
نشستم رو تخت و قوطی رو خالی کردم با چیزی که دیدم دلم میخواست شاخ درارم انگشتر اون پرستار بداخلاقه اینجا چیکار میکنه؟
این همون انگشتریه که نامزدش واسش خریده بود همون که کلی پوزشو به من داد حضور شخصی رو بالای سرم احساس کردم
سرمو که اوردم بالا دیدم همون پرستار بداخلاقس که داره با خشم نگاهم میکنه
یه چیزایایی به فرانسوی گفت که من نفهمیدم ولی فکنم خیلی عصبی بود چون همه حرفاشو با داد میگف
یکی دیگه اومد همینجوری داشتن با هم حرف میزدن اما من هیچی نمیفهمیدم
با سیلی که به صورتم زد برق از سرم پرید این چیکار کرد؟ منو زد؟
اومدم خیز بردارم سمتش که یکی دیگه زد و هلم داد که افتادم رو تخت داشتم با تعجب و خشم نگاهش میکردم که باز شروع کرد به حرف زدن اما من هیچی نمیفهمیدم
یعنی چی اینا چی میگن برای چی من باید کتک بخورم
سمت خیز برداشتم شروع کردم به داد و بیداد و زدن اون پرستار احمق
به چه جرعتی دست رو من بلند کرد همون لحظه مایکل یکی از پزشکا اومد تو با دیدن پرستار که داره زیر کتکای من جون میده
به سمت اومد و محکم گرفتم ولی هنوزم تقلا میکردم
اون به چه حقی منو زده بود باید تاوان کارشو میداد تقلا میکردم دو دفه ام از دست مایکل در رفتم و چتا سیلی و لگد به پرستاره زدم
مایکل دستور داد منو به برم قسمته قرنطینه
romangram.com | @romangram_com