#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_34

_خب بزار حرفم تموم شه میخواستم بگم یکیش خانوممه یعنی تو اون یکی ام دخترمه

یسرا:کوفت خب زود تر میگفتی احمق داشتم سکته میکردم

_ خب تو نمیزاری ادم حرف بزنه ک

یسرا: ببینم حالا اون سورپرایزت چی هس

همین ک خواستم صداش کنم صدای خودش اومد
یسرا برگشت پشت سرشو نگا کنه ک چشمش به هیرو خورد

یسرا:یاحرضت خمینی

اینو گفتو سریع پرید پشت من

_چیشد

_پیشته پیشته اوستا بگو بره پیشتش کن بره من من میترسم

_چیکار کنم؟؟

یسرا:پیشتش کن بره

_مگه گربس ک پیشتش کنم سگه ها

یسرا:به هرحال بگو بره من میترسم

_از سورپرایزت میترسی؟

یسرا: سورپرایز من اینه توله تو نمیدونی من از سگا میترسم اونی هاسکی
_اخه بیا ببین چقد نازه کاریت نداره ک
یسرا:نگو نمیخوام بگو بره

_یعنی چی این همه راه اوردمش اینجا تا تو ببینش حالا ببرمش

_بیا ببین کارت نداره ک دستشو گرفتمو بردمش سمت هیرو ک جیغ کشیدو دویید هیرو ام چون این حرکتشو دید شروع کرد به دوییدن دمبالش و پارس کردن

بیچاره جیغ میکشیدو میدویید هیرو ام دمبالش

romangram.com | @romangram_com