#پرنسس_بی_احساس_من_پارت_26

میدونم یاد من رد نمیشه از سرت
یه وقتی من بودم تو ارزوی هر شبت



شبت بخیر چشماتو ببند
منکه خیسه چشمام تو پیش اون بخند
میدونم حتی اسم من نمونده یاد تو
نبودنم نداره فرقیم به حال تو

یه نگا بهش انداختم داشت نگام میکرد

_مگه نگفتم چشماتوببند
مثلا اینو زدم بخوابیا


دستشو حالت خواب برد زیر سرش بعدشم دستشو به حالت منفی تکون داد

_خوابتم نیاد باید سعی کنی بخوابی
به ساعتم نگا کردم ساعت یازده و نیم بود سه ساعت از وقت اومدنم گذشته بود چقدر زود گذشت

_ببین ساعت یازده و نیمه خیلی وقت پیش باید میخوابیدی

پشتشو کرد بهم فکنم قهر بود رفتم جلوش وایسادم با اخم دوباره جهتشو عوض کرد

_پوووف الان چرا قهری چون نمیتونم ببرمت بیرون میدونم دوس داری بری بیرون ولی نمیشه

دوباره اشکاش سرازیر شد
_عه گریه نکن دیگه ببین اگه گریه نکنی قول نمیدم اما سعی میکنم عمو رو راضی کنم ک ببرمت بیرون باشه؟

نگام کرد و سرشو به علامت مثبت تکون داد
_افرین دختر خوب حالاام بگیر بخواب

اومدم برم ک دستمو کشید
_چیشده
به گیتار نگاه کرد بعدشم به من

بالبخند نگاش کردمو گفتم

romangram.com | @romangram_com