#پونه_(جلد_دوم)_پارت_6
_ نه زياد ضرر نکردي.
علي بازم خنديد و من که سرم پايين بود فقط صداي خنده شو شنيدم:
_ شما هم هي سر به سر من بذار.
باباجون پرسيد:
_ اگه سر به سر تو نذارم پس سر به سر بابات بذارم؟اگه اين کارو بکنم که بايد فاتحه ي خودمو بخونم.
بازم صداي خنده ي علي رو شنيدم و اين بار سرمو بلند کردم:
_ اين چه حرفيه حاجي شما سرور مايي.
_ سرور خودت يا بابات؟
مي دونستم حرفا و شوخياشون خيلي طول مي کشه .خسته بودم و مي خواستم زودتر برم خونه.واسه همين کيفمو برداشتم و رو به باباجون گفتم:
_ باباجون اگه اجازه بدين من ديگه برم خونه.خيلي خسته م.
romangram.com | @romangram_com