#پونه_(جلد_اول)_پارت_145

_ يعني،فقط به خاطر اينکه پسر خالته دوستش داري؟

با تعجب بهش خيره ميشم:

_ منظورت چيه؟!اصلا چرا اينو مي پرسي؟!

نگاهشو بيشتر غم ميگيره و ميشنوم که ميگه:

_ چون احساسم ميگه چيزي بيشتر از نسبت فاميلي بينتون هست.

نه،مثل اينکه فايده اي نداره.انکار فايده اي نداره.اون احساس کرده و فهميده.مطمئنم که مي دونه.پس بايد بگم.بايد بگم و خودمو خلاص کنم.آره چه اشکالي داره؟بذار اعتراف کنم و بگم کيان خواستگارمه.آره، درسته بايد اينو بدونه:

_ اون...

يه لحظه حرفمو نا تموم ميذارم اما بعد از کمي مکث ادامه ميدم:

_خواستگارمم هست...

موقع گفتن اين جمله گونه هام داغ ميشن و سر مو به پايين ميگيرم و صداي آه کشيدنشو ميشنوم:

_ پس...

romangram.com | @romangram_com