#پونه_(جلد_اول)_پارت_133

خيلي خشک و رسمي جواب ميدم:

_ ممنون.

و براي فرار از نگاهش ،ميرم بين اسباب بازيا و از اونجا زير چشمي هم اون و هم نگينو زير نظر ميگيرم که با هم گرم حرف زدن و خنديدن ميشن.

هنوزم نمي تونم بفهمم اين پسره چه نسبتي باهاش داره.ماشالله اونقدر فاميلاي جورواجور و رنگارنگ داره که آدم براي شناختنشون، کلي وقت لازم داره.

عروسکا و بقيه ي اسباب بازيا رو تماشا ميکنم و چشمم که به يه بره ي عروسکي سفيد و بامزه ميفته با لبخند برش ميدارم و فشارش ميدم و ياد دختر خاله م ميفتم. به خودم ميگم کاش کتايونم اينجا بود اون وقت حتما از ديدن اين همه عروسک کلي ذوق مي کرد.دختره ي گنده هنوز که هنوزه عاشق و کشته مرده ي عروسکه.يادم باشه حتما يکي براش بگيرم.

بره رو که دست و پاهاي سياه و شل و وارفته داره ،تکون ميدم و رو به پسره که هنوز داره با نگين حرف ميزنه ميپرسم:

_ ببخشيد اين چنده؟

قيمتشو که ميگه يه لحظه با ترديد ،نگاش ميکنم.فکر ميکنم خيلي گرونه و مي خوام بذارمش سرجاش که ميگه:

_ سليقه ي خيلي خوبي دارين.به نظر من همينو انتخاب کنين.

و ميپرسه:

_ براي دختر مي خواين يا پسر؟

romangram.com | @romangram_com