#پیغام_عشق_پارت_58

- این قدر خودت رو عذاب نده.
نفسی کشید.
شراره : مینا هر جا که باشه هنوز هم دوست ماست
- اون رفته و ما باید این رفتن رو قبول کنیم، نباید با فکر کردن بهش خودمون رو عذاب بدیم
دریا : چه خوبه که هستید
سه تایی در آغوش هم فرو رفتیم. گوشی ام زنگ خورد.
- ابراز عشق کافیه، دانیال آمد
شراره : پس بریم
رفتیم سمت ماشین دانیال و سوار شدیم.
دانیال : سلام بر دخترای گل
شراره : سلام
دریا : علیک سلام
- سلام عشقم
دانیال : شیر یا روباه؟!
- شیر
شراره : هر دو
دریا : شیر
دانیال : موفق باشید دخترا
- ممنون
دریا : سلامت باشید
شراره : تشکر
دریا : ببخشید مزاحم شما شدیم
شراره : مزاحم نیستیم که، دانیال غریبه که نیست.
- شماها مراحمید
شراره چشمک زد. هنوز بهشون نگفته بودم که قرار دانیال بعد از انتخاب رشته بیاد خاستگاری، می خواستم یهو
سورپرایز شون کنم. امروز روز خوبی بود. حس می کردم که رتبه ام بالا می شه، سوال ها زیاد سخت نبودن. دریا
رابطه ای صمیمی تری با مینا داشت، برای همین بیشتر آسیب دیده بوده. انگار عمه ی مینا مثل یه گرد باد آمده بود
و مینا رو با خودش برداشت و برد. امیدوارم مینا هر کجا که هست خوشبخت و از تصمیمی که گرفته راضی باشه. دلم
براش تنگ شده بود.........

romangram.com | @romangram_com