#پیغام_عشق_پارت_52
داشتم می گرفتم که چه اتفاقی افتاده.
فرهود : کامیار آروم باش
کامیار : چطوری آروم باشم؟؟ من و مینا قرار بود ازدواج کنیم، کلی قول و قرار داشتیم. ما عاشق هم بودیم
پوزخندی زد
کامیار : البته من عاشقش بودم، مینا به راحتی رفت و روی من خط کشید.
دانیال : با فریاد کشیدن که چیزی حل نمیشه
کامیار : پس چکار کنم؟؟ دارم دیوونه میشم، مینا گند زد به سه سال نامزدی، به یه عمر عاشقی. واییی رفت بدون
هیج توضیحی، مثل آب خوردن از من گذشت.
آخه مینا چرا این کار رو کرده بود؟؟! گیج شده بودم، به دانیال نگاه کردم، من نمی تونم از دانیال بگذرم، من بدون
دانیال نمی تونم زندگی کنم، مینا عاشق کامیار بود، اما پس چرا یهو رفت؟، چی باعث شد از عشقش بگذره و خط
بکشه روی همچی؟ یعنی فرانسه ارزشش رو داره؟!
کامیار : لعنت به عشق، لعنت به مینا، لعنت به من
کامیار با عصبانیت گذاشته و رفت
شراره : فرهود برو دنبالش
فرهود : الان کامیار عصبیه به تنهای نیاز داره
کاوه : غرورش شکسته، باید تنها باشه
- اما اگه بلایی سر خودش بیاره چی؟!
دانیال : نگران نباش چیزی نمیشه
شراره : وایی بسه دیگه، دریا این قدر آب غوره نگیر
دریا : دست خودم نیست، نمی تونم جلوی اشکام رو بگیرم
دست دریا رو گرفتم.
- عزیزم آروم باش
دریا : نمی تونم، قلبم داره آتیش میگیره
- درک می کنم، منم هنوز توی شوک هستم، اما با گریه کردن چیزی حل نمی شه
شراره : وایی سرم داره میترکه.
فرهود : پس بهتر بریم
شراره : اره بریم
کاوه : عشقم بسه، پاشو بریم
دریا دماغش رو بالا کشید. از روی نیمکت ها بلند شدیم، دانیال دستم رو گرفت، هر کدوم به سمت ماشین هامون
romangram.com | @romangram_com