#پیغام_عشق_پارت_42

شراره : منم چهار پایه ام
دریا : ایول من پایه ام
- حالا کدوم پارک بریم؟
مینا : همون پارک همیشگی
دریا : چه ساعتی؟
مینا : پنچ
شراره : کی چی میاره؟!
دریا : سالاد الویه با من
مینا : زیر انداز با من
- نوشابه و نون با من
شراره : تخمه و چای هم با من
مینا : پس تا سه ساعت دیگه می بینمتون بای
- فعلا
گوشی رو کنارم گذاشتم. آخ جوون بیرون رفتن با دوستان صفا دارد. اون از دیشب اینم از امروز. کتاب ها رو جمع
کردم. یه دوش گرفتم، کم کم باید آماده می شدم. سر، داخل کمدم کردم، باید برم یه چند دست، لباس برای خودم
بخرم، همه ی لباس هام قدیمی شدن. یه مانتو قهوه ی روشن با شلوار مشکی پوشیدم. موهام رو گوجه ی بستم، یه
رژ صورتی رنگ هم به لبم زدم. یاد دیشب افتادم که شکل عروس مرده شده بودم. خنده ام گرفت. با خوشحالی
رفتم از اتاق بیرون.
مامان : کجا میری؟
- با شراره، مینا و دریا میرم پارک
مامان : لازم نکرده برو داخل اتاقت.
وا رفتم
- اما مامان من به بچه ها قول دادم
مامان : روی حرف من حرف نزن، برو توی اتاقت.
- مامان....
پرید وسط حرفم
مامان : من اجازه نمیدم بری بیرون، همین که گفتم
وایی خدا من الان چکار کنم؟؟!
بابا : چی شده؟

romangram.com | @romangram_com