#پسرای_بازیگوش_پارت_80
_دوستدارم جفتتونو خفه کنم ،پاشید گمشید از جلو چشمم....
روی کاناپه ولو شد.
منو ،امیر علیم روی زمین، ،دراز کشیدیم از بس خندیده بودم، فکم درد میکرد...
امیر"
رضا و میلاد ،دریا رو برده بودن تا به خانوم احمدی بسپارن ،ته دلم شور میزد،حسینو امیر علیم درانجام تدارکات برای شب بودن...
ناخونکی، به دسری که روی میز بود زدم.
اووووم طعمش معرکه بود...
حسین روی دستم زدو گفت:
_ناخونک نزن گربه!
چقدر بدم میومد از این نسبت داد یه حیوون خونگیه لوس به من...
_میدونی که بدم میاد ،چراتکرارش میکنی!
پوزخندی زدو گفت:
_آخه خیلی کیف میده.
_میخوای یه کاری کنم خیلی بهت کیف بده؟
تکیه به کانتر دادو دستاشو تو هم قلاب کرد...
_البته !
لبخند ملیحی، تحویلش دادمو بانوک کفشم،که تازه واکس زده م کوبیدم تو ساق پاش ،صورتش از درد جمع شد و پاشو چسبید...
_دهنتو...
romangram.com | @romangram_com