#پسرای_بازیگوش_پارت_78

_برام آدرسو، پیامک داد.
منتظر خداحافظیش نشدمو گوشی رو قطع کردم.
گوشی رو توی جیبم گذاشتم...
تکون گوشی توی جیبم نشون میداد احمدی ادرسو فرستاد.
وارد خونه شدم ،امیر علیو و حسین در حال تماشای TV بودن و ظرف بزرگی از پف فیلا روی پاهاشون بود ،سمت امیر علی رفتمو چنگی به پف فیلاش زدم ،با دهن پر اعتراض کرد که کمی از مواد درون دهنش

روی لباسش ریخت.
حسین دست انداخت زیر چونشو دهنشو بست..
حسین_ اَخــــــخ ،حالمو بهم زدی ببند اون دهن ساب موندو...

رضا"

بینیه ،امیر علیو فشار دادم که آخش بلندشد...
_مگه قرار نیس امشب تن لشتو ببری خونه بابات؟
حسین_نمیره !
باتعجب گفتم:
_چرا!؟
حسین_میخوان زنش بدن!
برای جلو گیری از خنده، تپقی، زدم که با اخم امیر علی رو به رو شدم...

romangram.com | @romangram_com