#پسرای_بازیگوش_پارت_137
قهقه ای سردادم
_حالا شلوارت چی شده
_این علی اسگوله شربتشو روم خالی کرد...
خیز برداشتم سمت علی که امیر علی دستمو گرفت
_ولش کن باو،این از خداخورده دیگه نیاز به مانیس
مادرمو از دور دیدم که بایسنا گرم صحبت بود،خیلی وقت بود ندیده بودمش ،دلم براش تنگ شده بود اما وقتی یاد اخرین برخوردش میفتم ازش سرد میشم...
امیر علی دستی جلو چشمم تکون داد
_کجااایی؟
نگاهی به خودم انداختم
_مگه معلوم نیس؟ تو لباسامم دیگه!
امیر علی گوشه ی لبش بالا رفتو گفت:
_از کی تاحالا انقدر بانمک شدی؟
_اینو بیخیال ،نگفتی اون پسره کیه؟!
_فوضولم شدیا...
_توروسننه!
_ اِااا اینجوریاس؟ پس تو خماریش بمون تا بفهمی اون پسره کیه!
_به درک نگو...
با بیخیالی سمت سفره ای که پهن شده بود رفتم ،همه چیز کاملا سنتی بود ادمو یاد فیلم قدیمیا مینداخت.
romangram.com | @romangram_com