#پسرای_بازیگوش_پارت_130
میلاد روی کاناپه خواب بود،منو حسینو امیرم درمورد امروز صحبت میکردیم که یک دفعه خونه لــــرزید.
هممون نگاهی به میلاد انداختیم که بدون هیچ تغییری توخودش، هنوز خوابه ...
هیچکدوممون به روی خودمون نیوردیم
که دوباره میلاد کارشو تکرار کرد ایندفعه باصدای بلندتر که رضاهم از اتاقش بیرون آورد..
از خنده هممون رو به انفجار بودیم ،امیر برای این این که جلو خندشو بگیره رگ روی پیشونیش قلمبه شده بود...
رضا_یه واشری ببندید به این تاجرنداده خودشو.
پشت بند این حرف رضا، دوباره میلاد
زااااااتی گفت...
رضا نزدیک تر شدو کمی بوکشید.
_حالا خوبه بو نداره وگرنه هممون بیهوش شده بودیم.
حسین که از خنده داشت مبلو گاز میزد
دوباره میلاد زاااااااتی زد ایندفعه انقدر صداش بلندبود که خودش از ترس بیدارشد.
نگاهی به دورو برش انداختو دید که ما ازخنده رو به انفجاریم،اخماش رفت توهم...
_ترقه زدید نصف شبی؟نمیگید همسایها خوابن؟!
رضا خیلی عادی رفتو زد پشتش
_این بود ترقه زد،اینو دعواکن!
هاجو واج به رضا نگاه کردو گفت:
_چی؟
امیر_واشرپشتت پاره شده باید تعویضش کنی
romangram.com | @romangram_com