#پسرای_بازیگوش_پارت_107
_هـــــــــی ،چی بگم!
_باید یه فکری کنیم!
م
یلاد از تو اتاقش سرشو دراورد
میلاد_چه فکری؟
حسین_بیا اینجا بشین،تا برات بگم!
بااون شلوار گل گلیشو تیشرت پوست پیازیش شبیه ابلها شده بود .
کنار حسین نشست
میلاد_خب قضیه چیه؟
حسین_دریا!
میلاد وارفتو پاشو رومیز دراز کردو گفت:
_وااای دریا ،دوباره چی شده؟
حسین_داره زندگیمونو نابود میکنه!
_حسین جو نده...
حسین_من دیگه نمیتونم تحملش کنم!
_حسین داری درباره ی دریا صحبت میکنیا!!
حسین_امــــیر خسته شدم ؛از تمام زندگی افتادیم، از خوشگذرونی افتادیم، از کار افتادیم ،این بچه ی نحس چیزیم برامون گذاشته؟
romangram.com | @romangram_com