#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_82


_ خب ، جوابش چى بود ؟!

دلم هوس كمى شيطنت كرد ، بهتره مثل آرتان كه منو سركار گذاشت منم مامانو سركار بذارم ، اما نه شايد درست نباشه!

_ مثبت بود

نفسشو با خيال راحت بيرون داد و زيرلب گفت

_ خداروشكر ..

...

چرا مامان انقدر سر ازدواج من با آرتان ميترسيد و همش استرس داشت ، همش هوله ، همش استراب داره .... البته بيچاره حقم داره چون مادره ، به فكر خوشبختيه منه ديگه ، ولى من چى ، من اولش فقط بخاطر تلافى و انتقام و بورسيه درخواست خاستگاريه آرتانو قبول كردم ، اما الآن ، كمكم دارم عاشقش ميشم ، هه ، عشق ! ، چه كلمه ى مسخره اى من نميخواستم هيچوقت تو زندگيم طعم عشقو بچشم ، ولى آرتان وارد زندگيم شدو همه چى رو به كل عوض كرد ، اين قانونه طبيعته ، همه تو زندگيشون عاشق ميشن حتى اونايى كه مثل من از عشقو عاشقى چيزى سر در نمي يارن ...

عشق اولش با يه لباس مبدل وارد زندگيت ميشه ، يه چيزى مثل غرور ، تلافى ، حس انتقام ، نفرت ، اما وقتى به خودت ميايى كه تو يه منجلاب عشق گير كردى ، نه راه پس دارى و نه راه پيش ، يجورايى ديونه ميشي ، ميشى يه مجنون يه عاشق يه ليلى يه ويرانگر ، ديگه خودت نيستى ، تبديل ميشى به يه انسان جديد ، انگار تازه متولد شدى يه نوزاد كه فقط تو آغوش گرم مادرش آروم ميگيره ، يه عاشق كه فقط و فقط تو يه آغوش عشقش آروم ميگيره ...

عشق زيباست .

***

" صحرا "

با خستگى وارد اتاقم شدم و تلفنمو از روى ميزم برداشتم و مشغول چك كردن تماس هاى بي پاسخ و پيغام هام شدم ...

اصلا براى فردا هيجان يا استرس نداشتم

كاش زودتر اين روزاى لعنتى بگذره

خدا جون كمكم كن

romangram.com | @romangram_com