#پایان_تلخ_پارت_31
_اونم ایشالا بزودی ...
رفت سمت کمد و شلوار کتون مشکیمو برداشت و گفت :
_اینو بپوش ...
شلوارو ازش گرفتم و دکمه های شلوار پامو باز کردم ... شلوارمو با شلوار کتونه عوض کردم و گفتم :
_خب دیگه رضایت میدی به رفتن ؟!
شوتی زد و گفت :
_پسر تو به خودت برسی چه تیکه ای میشیا ...
زدم پس کلش و گفتم :
_خودتو مسخره کن گنده بک ...
کلشو ماساژ داد و گفت :
_به جان سروش راست میگم ...
_هـــوووی ... جان امیر
لبخند بزرگی زد و گفت :
romangram.com | @romangram_com