#پایان_تلخ_پارت_12
_مگه میشه مادرمو ببینم و خسته باشم ؟؟؟
لبخندی زد و گفت :
_بشین تا برات چایی بیارم ...
و خواست بقیه ی نایلونای خریدو از دستم بگیره که دستمو کشیدم عقب و گفتم :
_خودم میارم ...
مامان شونه ای بالا انداخت و رفت داخل آشپزخونه ... پشت سرش رفتم و نایلونایی که دستم بود گذاشتم رو سرویس که صدای زنگ گوشیم بلند شد ... با ذوق با فکر اینکه مونا پشت خطه گوشیمو از جیبم در اوردم و با نیش باز از آشپزخونه رفتم بیرون ... صدای خنده مامان بلند شد ... به صفحه گوشی سادم نگاه کردم و با دیدن اسم سروش زیر لب گفتم :
_تو روحت ...
تماسو وصل کردم و جواب دادم :
_الو ...
_الو و مرض ... کجایی پسر ؟؟؟
_خونه ...
_داداش امروز یه ساعت از وقتتو به من بده ...
romangram.com | @romangram_com