#پایان_تلخ_پارت_106


_شبت بخیر

گوشیو قطع کردم و داخل پلاستیک گذاشتم و از دستشویی بیرون رفتم ... دیگه آروم بودم ... زیر لب خداروشکر کردم ... گوشیو گرفتم سمتش و گفتم :

_لطفتو فراموش نمی کنم ... ممنون ...

لبخندی زد و چشماشو باز و بسته کرد ... گوشیو دوباره توی سطل جاسازی کرد و گفت :

_خب بریم دیگه ...

*

نگاه سرد و خشکی بهم انداخت و با اخم گفت :

_بهتره مراقب رفتارت باشی وگرنه به این زودیا از اینجا خلاص نمیشی ...

خونسرد نگاش کردم و حرفی نزدم که ادامه داد :

_جناب افشار هم بزرگواری کردن از شکایت صرف نظر کردن ...

دستم مشت شد ... اونقدر محکم مشتمو میفشردم که دست خودم درد گرفت ... پوزخندی زدم و آروم و با حرص گفتم :

_می تونم برم ؟؟


romangram.com | @romangram_com