#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_87
پول کفش و کیف آیلینو حساب کردم.
مریم رو به آیلین کرد و گفت:
-آیلین جون، از آقای شاهکار تشکر کن
آیلین رو بهم کرد و روی پنجه های پاش بلند شد و سرشو بالا گرفت و لبهاشو غنچه کرد
نگاه پرسشگرمو به صورت مریم انداختم.
- میخواد واسه تشکر بوستون کنه
خم شدم و آیلین گونه مو بوسید و گفت:
-مرسی. آقای شاهکار. اگه به نسترن بگم واسم کفشو کیف خریدید از حسودی دق میکنه.
با خودم گفتم:
-این بچه به کی رفته که اینقدر شهرتیه؟ خونواده ی پدرش و رفتارهای مامانش که نشون نمیده طالب شهرت و معروفیت باشن!
بغلش کردم و بوسه ای روی لپ صورتی و نرمش زدم:
- خواهش میکنم عزیزم. قابلی نداشت.
فروشنده با تعجب پرسید:
romangram.com | @romangram_com