#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_61
- خوب نیستم. سرما خوردم. واسه همین زنگ زدم که بگم امروز صبح نمیتونم واسه فیلمبرداری سر صحنه حاضر بشم. ساعت 3 خودمو میرسونم.
.....
- ممنون. جبران میکنم.
......
- خداحافظ
یک قرص سرماخوردگی بزرگسالان ازداخل جعبه داروها برداشتم.
حوله رو از تنم در آوردم و لباس گرم پوشیدم.
به هال اومدم و خودمو روی مبل سه نفره دراز کردم.
پتو رو روی سرم کشیدم و خوابم برد.
با صدای تق تق پاشنه های کفش دخترونه ای از خواب بیدار شدم. به موبایلم نگاه کردم. ساعت 1:30 بود.
باید زودتر حاضر میشدم و به سر صحنه فیلمبرداری میرفتم.
با خارج شدن از آپارتمانم، آیلین رو دم در واحدشون دیدم.
با خنده گفت:
romangram.com | @romangram_com