#پرستار_من_پارت_40
_«بله... کی بیام بگیرمش؟»
_«حدود دو ساعت دیگه...»
_«ممنون... هزینه ش چقدر می شه؟»
_«بعدا حساب می کنیم»
تشکر کردم و از کافی نت اومدم بیرون... خب این دو ساعت رو چکار کنم؟
خونه حوصله ندارم برم...
اووووم... بزار یه زنگی به آرزو بزنم.
_«آرزو کجایی؟»
_«من خونه... چطور؟»
_«ببین بیا به این آدرسی که می گم...»
_«بگو... خودمم حوصلم سر رفته...»
آدرسو دادم و منتظر شدم بیاد... بعد از حدود نیم ساعت، دویست و شش سفیدشو دیدم... دستی بلند کردم و رفتم سمتش... صدف و یه دختر دیگه هم توی ماشین بودن... سلام کردم و گفتم:_«صدف معرفی نمی کنی؟»
_«دختر عموم، عسل...»
باهاش سلام احوال پرسی کردم... بعدش صدف رفت عقب پیش عسل و گفت تو بشین جلو... منم که اهل تعارف نیستم نشستم... رو به آرزو گفتم:_«سلام... چطوری؟»
_«مرسی... اینجا چکار می کنی؟»
_«اومدم یه مقاله بدم برام در بیاره... حالا هم حوصلم سر رفته بود گفتم با هم بریم بگردیم...»
romangram.com | @romangram_com