#پناه_زندگی_پارت_91
توی راه بودیم که ستاره به گوشیم زنگ زد چند وقتی بود که با آرش آشتی کرده بودند .
-الو
-سلام به دوست مهربان وفداکارم
-سلام خوبی ؟آرش خوبه ؟
-اونم خوبه تو چطوری ؟علی خوبه
-اونم خوبه اینجاست داریم میریم عروسی
-ااااا به سلامتی جای منم کنار فرخنده خانم خالی کن
از ترس این که علی بشنوه صدای گوشی رو آوردم پایین وگفتم: علی هم بهت سلام میرسونه
خندید وگفت: خیلی خب بابا زنگ زدم بودم حالت رو بپرسم فردا میام دیدنت کاری نداری
-نه سلام برسون خدافظ
گوشی رو قطع کردم وگفتم : چقدر دلم میخواد یه بار با ستاره ینا بریم مسافرت
-شرمنده گلم دیگه مرخصی ندارم .فعلا هم از مسافرت خبری نیست چون تازه اومدیم
romangram.com | @romangram_com