#پناه_زندگی_پارت_56

فکر میکردم میاد دوباره باهم ظرف ها رو بشوریم اما رفت وکنار بابای علی نشست! ومن موندم با اون همه ظرف صدای خنده هاشون تا اون بالا هم میومد! علی نامرد هم نمیگفت زن من کجاست؟ مگه من کلفت اون ها بودم که اون ها بخورن وپایین بشینن دورهم بخندن من ظرف هاشون رو بشورم .با حرص ظرف ها رو میشستم وآب میکشیدم واز لجم آب وتا آخر باز گذاشته بودم چون فرخنده خانم معتقد بود با آب کم باید ظرف شست ممکن پول آب زیاد بیاد .با شنیدن صدای علی برگشتم عقب .برگشتم ودیدم که نگاهش بین من وظرف ها میچرخه با پشت دستم عرق روی پیشونیم رو پاک کردم ودوباره برگشتم ومشغول شدم .علی هم توی سکوت اومد کنارم ایستاد وظرف ها رو آب کشید.دیگه آخرهای ظرف ها بود که مریم خواهر بزرگ علی اومد داخل وبا دیدن علی وگفت: از کی تا حالا تو ظرف میشوری؟ تا دیروز یه دونه استکان هم نمیشستی !!

-از وقتی که زنم دست تنها بود.

ظرف ها تموم شد علی دستم وگرفت وبا خودش برد، پایین خیلی بهش بر خورده بود به من گفته بودند اون همه ظرف رو بشورم تا موقع خواب هم اصلا نذاشت چیزی بهم بگن هر وقت میخواستن بهم کاری رو بگن فوری میگفت: زن من خسته شده خودت انجام بده

اون ها هم پشت چشمی برای من نازک میکردن ومیرفتند .علی برای من وخودش توی اتاقش رخت خواب انداخت .دستام پوسته پوسته شده بود همیشه همین جوری بودم نمیتونستم به مواد شوینده دست بزنم توی خونه خودمون همیشه دستکش دستم بود علی اومد نشست کنارم واز توی کیفم کرمم رو درآورد وشروع کردن به دستام کرم زدن انگار خجالت میکشید از رفتار خانوادش .خب خجالت هم داره دیگه نداره ؟

مامان من علی رو روی سرش میذاره وهمه جوره احترامش رو داره اما خانواده اون چی ؟

-بمیرم الهی ببین دستات چی شده؟

-اشکال نداره تو خودت وناراحت نکن

-اگه تا فردا خوب نشد ،میبرمت دکتر

-علی خودتو ناراحت نکن دو روز کرم بزنم خوب میشه

-قربونت برم الهی که این همه خانمی من شرمندتم

-این حرف ها چیه بیا بخوابیم من خسته ام

-چشم...

خلاصه اون شبو با هزار تکیه وکنایه به پایان رسوندیم .از شانس من آموزشگاه تعطیل بود ویه هفته به بچه ها مرخصی داده بودند.صبح به علی گفتم:من میرم خونه خودمون خیلی خسته ام اونجا راحت ترم .

romangram.com | @romangram_com