#پناه_زندگی_پارت_52
فرخنده خانم هم نخودی خندید وگفت: ستاره جون هم امشب تک شده
مامان آرش هم خندید وگفت : عروس من یه دونه باشه
جمع فعلا زنونه بود آهنگ رو که گذاشتن من وپریسا رفتیم وسط بعد خواهر های آرش وخانواده داماد ما که مجلس وگرم کرده بودیم اومدیم ونشستیم پیش ستاره .
کمی که گذشت گفتند عاقد وداماد وخانواده هاشون دارن میان داخل برای خوندن عقد وبقیه مراسم سریع اومدم اتاق وساپرت مشکی ام رو که پاهام رو معلوم نمیکرد و پوشیدم ومانتو ام را هم به تنم کردم دوربین رو از شارژ درآوردم وشروع کردم به فیلم گرفتن .
ستاره بدجور استرس داشت اینو از حرکت روی دستهاش متوجه میشدم .بالاخره بله رو گفت چندتا عکس از پدرومادر آرش وستاره گرفتیم وبقیه رفتن اما آرش موند .با اشاره ازم خواست برم پیشش گفت: برو به علی زنگ بزن بگو بیاد باهم عکس بگیریم
-هیچکی هم نه علی میاد توی خانم ها
-من نمیدونم دوست من باید توی عکس نامزدی من باشه
-به من چه نمیاد دیگه.
-اصلا بذار خودم بهش زنگ بزنم
گوشی رو از توی جیبش درآورد وبا علی صحبت کرد اما هرکاری کرد علی قبول نکرد که نکرد من شوهر خودمو خوب میشناسم .
دیگه کم کم مهمون ها داشتند میرفتند منم چون از صیح علی رو ندیده بودم از ستاره خدافظی کردم وبا پریسا اومدم خونه مامان وعزیز هم موندن تا به خاله کیمیا کمک کنن. درو که باز کردم علی رو توی خونه دیدم که اخمو روی تخت نشسته لبخندی زدم وگفتم : اااا چرا اخم هات توی همه
هیچی بابا
نگاهی به اطراف انداختم وگفتم: پس پیمان کو
romangram.com | @romangram_com