#پناه_زندگی_پارت_40
صدای اعتراض یچه ها بلند شد تنها چیزی که توی زبان دوست داشتند فیلم های کوتاه انگلیسی بود که براشون میذاشتم چون متوجه میشدند خیلی خوششون میومد .
گفتم : حرف نباشه کتاباتون رو بذارید روی میز .
نگاه کوتاهی به قواعد ای که باید درس میدادم کردم وماژیک ها رو از توی کیفم بیرون آوردم وشروع کردم به توضیح دادن .وسط های درس خوندن بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد چشمهامو محکم بستم برگشتم ونگاهی به بچه ها کردم یه لبخند کوچولو روی لب هاشون بود .چون خودم مخالف گوشی وزنگ خوردنش توی کلاس بودم الان برام دست میگرفتم سریع صداشو قطع کردم وگفتم : پیش میاد دیگه
یکی از بچه ها گفت : ما که چیزی نگفتیم
خندیدم ودیگه چیزی نگفتم..دلم ازدست علی شکسته بود .اصلا نمیتونستم با این بیخیالیش کنار بیام .من زنش بودم نباید وقتی صداش میکنم بهم بگه..بیخال مهتاب خوابم میاد..با همین فکر گوشیمو خاموش کردم وبه ادامه درس پرداختم
تا وقتی که کلاس تموم بشه علی ده باربه گوشیم زنگ زد ومن وحرص داد اون موقع که میخوابه ونمیگه زن من کجاست ؟کارش چی میشه همین میشه دیگه بمون توی بی خبری علی آقا دارم برات حالا .
کلاس که تموم شد وسایلم وجمع کردم واومدم بیرون درکمال تعجب علی ودیدم که توی ماشین منتظرم ایستاده رفتم نزدیک ماشین وسوار شدم نگاهی بهش انداختم وگفتم : سلام چرااومدی اینجا .
از اخم هاش ترسیدم تا حالا علی واین همه عصباتی ندیده بودم با صدای که سعی داشت بالا نره وخیلی ترسناک نشه گفت : چرا گوشیتو جواب نمیدی ؟مردم از نگرانی چرا آخه به من فکر نمیکنی عزیز من .میخواستی بیای آموزشگاه بیدارم میکردی خودم میومدم میرسوندمت .وقتی بلند شدم مامان گفت رفتی دلم موند پیشت خیلی نگرانت شدم که با چی رفتی ؟
-من اومدم بیدارت کردم اما گفتی خوابت میاد بذارم بخوابی
علی سرش رو با شرمندگی تکون داد وماشین وروشن کرد دلم نمیخواست سر چیزهای الکی قهر کنیم برای همین من هم دنبال بحث ونگرفتم .
علی شام واومد خونه ما ودر کنارهم شام رو خوردیم .پیمان با علی رابطه ی خیلی خوبی داشت واز این بابت خیلی خوشحال بودم اخه پیمان رابطه خوبی با آقا مهدی شوهر پریسا نداشت .داشتیم دور هم میوه مون رو میخوردیم که ستاره پیامک داد وگفت: که با مامانش دارن میان خونه ی ما
به مامان گفتم که ستاره وخاله کیمیا دارن میان اینجا اون هم خیلی خوشحال شد از دوست های صمیمی هم بودند .علی گفت : خانمم من دیگه برم شاید جلوی من راحت نباشن
-نه بابا اخلاق ستاره رو که میدونی اصلا اینجوری نیست تازه یادت رفته برای این که ازش خجالت نکشی بهت میگه داداش علی .
romangram.com | @romangram_com